کد مطلب:301339 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:139

کرامت و والائی آن حضرت نزد پیامبر


1- امام حسن علیه السلام فرموده است: آیا برخی از اخبار خود را برای شما بازگو كنم؟ گفتند: آری ای پسر امیرالمومنین! فرمود: هنگامی كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مسجدش را در مدینه ساخت و در خانه خود را به روی مسجد بازگذاشت و مهاجرین و انصار نیز درهائی از خانه های خود به طرف مسجد گشودند، خداوند متعال اراده فرمود كه فضیلت حضرت محمد و خاندان والای او را آشكار كند جبرئیل نازل شده و این دستور را از طرف خداوند متعال آورد كه پیش از آنكه عذاب الهی فرودآید باید همه درهائی كه بطرف مسجد باز است ببنید، اولین كسی كه حضرت رسول به او دستور داد در خانه اش را ببندد عباس بن عبدالمطلب عموی حضرت بود، وی گفت: به گوشم و از خدا و رسولش اطاعت می كنم، فرستاده حضرت بسوی او معاذ بن جبل بود، روزی عباس به حضرت فاطمه رسید، دید بر جلو در خانه اش نشسته و حسنین را در كار خود نشانیده است، روی به حضرت كرده و گفت چرا نشسته ای؟ او را نگاه كنید، گویا ماده شیری است كه شیر بچگان خود را پیش روی گذاشته و پنداشته كه رسول خدا عمویش را بیرون می كند و پسر عمویش را به مسجد راه می دهد؟

حضرت فرمود: منتظر فرمان رسول خدا می ایستیم، عباس به او گفت:


همانا خداوند متعال به مردم دستور داده است كه درهای خانه ها را ببندید و رسولش را از آنان جدا كرده و شما جان و نفس خود پیامبرید.

بعد عمر بن خطاب از راه رسید و گفت: ای رسول خدا دوست دارم به هنگام رفتن به جایگاه نماز شما را ببینم اجازه فرمائید روزنه ای به مسجد باز كرده تا بتوانیم شما را ببینم، حضرت فرمود: خداوند متعال چنین اجازه نمی دهد، گفت: به اندازه ای كه بتوانم یكی از چشمهایم را روی آن بگذارم، فرمود: خداوند اجازه نمی فرماید و اگر بگوئی به اندازه یك سر سوزن به تو اجازه نخواهم داد، سوگند به آن كسی كه جانم در دست او است، من شما را خارج و آنها را داخل نكردم بلكه خداوند آنان را داخل و شما را خارج كرد. [1] .

2- محمد بن قیس گوید: هر گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از سفر می آمد ابتداء نزد فاطمه علیهاالسلام می رفت و مدت زیادی نزد او می ماند در یكی از سفرها فاطمه دو دستبند نقره ای و یك گردن بند و دو گوشواره و پرده ای برای جلو در تهیه نموده تا با این حالت از پدر و شوهرش صلوات الله علیهما استقبال كند، هنگامی كه حضرت از راه رسید، نزد او آمد، اصحاب آن حضرت پشت در ایستاده و نمی دانستند كه آیا وارد شوند یا دنبال كار خود بروند، زیرا معمولا توقف حضرت نزد فاطمه طولانی می شد، اما حضرت بزودی از خانه فاطمه با چهره ای گرفته بیرون آمده و با همان حالت بر روی منبر نشست، فاطمه پنداشت كه این عصبانیت و ناراحتی بخاطر دستبندها و گوشواره ها و گردن بند و پرده است فورا گردن بند را از گردن و گوشواره ها را از گوش و پرده را از دیوار پائین كشیده و نزد حضرت فرستاد و پیغام داد كه به حضرت بگوئید دخترم سلام رساند و


می گوید این ها را در راه خدا خرج كنید.

هنگامی كه فرستاده فاطمه نزد حضرت رسول آمد حضرت سه بار فرمود: پدرش فدای او باد كه این كار را كرد. دنیا از محمد و خاندان او نیست اگر دنیا در پیشگاه پروردگار به اندازه یك چشم مگس ارزش داشت حتی یك بار آشامیدن آب را در دنیا نصیب كافر نمی كرد، بعد از جا حركت كرده و نزد فاطمه علیهماالسلام تشریف برد. [2] .

3- در حدیثی آمده است، هرگاه فاطمه علیهاالسلام نزد حضرت رسول می رفت حضرت دست او را گرفته و می بوسید و او رد جای خود می نشانید و گاهی كه حضرت بر او وارد می شد جلو پای پدر حركت كرده او را می بوسید و دست آن حضرت را گرفته در جای خود می نشانید. [3] .

4- ثوبان غلام حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم گوید: رسول خدا هر وقت كه به مسافرت می رفت آخرین نفر كه از افراد خانواده اش مورد خداحافظی حضرت قرار می گرفت فاطمه علیهاالسلام و به هنگام مراجعت اولی كسی را كه حضرت ملاقات می كرد فاطمه بود، در یكی از غزوات هنگامی كه بر فاطمه وارد مشاهده كرد كه بر در خانه او پرده ای آویخته و فرزندش حسن و حسین دو دستبند نقره ای دارند، از در خانه برگشته و بر او وارد نشد، فاطمه علیهاالسلام كه این عمل را از حضرت مشاهده كرد گمان كرد كه این كار به خاطر چیزهائی بوده كه دیده است فورا پرده را به زیر آورده و دستبندها را از كودكان گرفته و شكست، آنها از این عمل گریستند لذا تكه های دسبتند را بین آنان تقسیم كرد آنان با چشم گریان نزد رسول خدا امدند، حضرت دستبندها را از آنان گرفته و به ثوبان فرمود این را نزد فلان خانواده برده و با آن گردن بندی از عصب [4] و دو دستبند از عاج


برای فاطمه خریداری كن، زیرا اینان اهل بیت منند و من دوست ندارم كه در زندگی دنیائی خود پاكیزگی ها و طیبات خود را بخورند. [5] .

5- روزی رسول خدا از مسافرت برگشت به در خانه فاطمه علیهاالسلام رفت، بر در خانه او پرده ای و در دستهایش دستبندی نقره ای دید، از در خانه برگشت. ابورافع وارد خانه فاطمه شد آن حضرت در حالی كه می گریست داستان مراجعت حضرت رسول را به ابورافع گفت، ابورافع از حضرت رسول علت مراجعت را پرسید حضرت فرمود بخاطر پرده و دستبندها، فاطمه علیهاالسلام آنها را به وسیله بال نزد حضرت فرستاده و پیغام داد كه این ها را بعنوان صدقه دادم به هر جا كه صلاح می دانید خرج كنید، حضرت به بلال فرمود این ها را ببر و بفروش و به اهل صفه بده، بلال دستبندها را به دو درهم و نیم فروخته و به اهل صفه داد، رسول خدا نزد فاطمه آمده و فرمود: پدرم فدای تو باد، كار نیكی انجام دادی. [6] .

6- نافع از پسر عمر نقل كند كه: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سر فاطمه را بوسیده و می فرمود: پدرت فدای تو شود، تو همان گونه هستی كه من هستم.

در روایتی دیگر آمده است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: پدرم و مادرم فدای تو باد. [7] .


7- از عایشه روایت شده است كه: روزی حضرت رسول گلوگاه فاطمه را بوسید. [8] .

8- عایشه گوید: هرگاه رسول خدا از مسافرت برمی گشت گلوگاه فاطمه را می بوسید و فرمود بوی بهشت از او استشمام می كنم. [9] .

9- از عایشه روایت شده است: بسیاری از اوقات رسول خدا كاكل فاطمه را می بوسید، او را می بوسید و زبانش را بر او می كشید. [10] .

10- از حذیفه روایت شده است كه: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمی خوابید مگر بعد از آن كه بر پنهای صورت فاطمه و دستانش بوسه می زد. [11] .

11- از عایشه روایت شده است كه گوید: به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتم چرا هرگاه فاطمه از راه می رسد او را می بوسی و زبانت را در كام او می گذاری گویا خواهی او را هم چون عسل تناول كنی؟ [12] .

12- از عایشه روایت شده است كه گفتم: ای رسول خدا تو را چه می شود كه هرگاه فاطمه را می بوسی زبانت را در دهان او می گذاری؟.

فرمود: ای عایشه، همانا خداوند مرا وارد بهشت كرد و جبرئیل سیبی به من داد، آن را خوردم و در صلب من قرار گرفت، بعد از آن كه از آسمان فرود آمدم با خدیجه هم بستر شدم. [13] .

13- در حدیثی آمده است كه: هنگامی كه این آیه بر حضرت نازل شد: «لاتجعلوا دعاء الرسلو بینكم كدعاء بعضكم بعضا» [14] فاطمه گوید خود


را آماده كرده بودم كه هرگاه بر حضرت رسول وارد شدم بجای آنكه بگویم: ای پدر، بگویم ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حضرت روی به من كرده و فرمود: دخترم این آیه درباره تو و اهل خانه تو نازل نشده است، من از تو هستم، بلكه درباره جفاكاران و خودخواهان و متكبران نازل شده است، تو بگو: ای پدر، كه این كلمه به دل من محبوبتر و برای خداوند پسندیده تر است، بعد حضرت پیشانی مرا بوسه زد و رطوبت دهان خویش را به گونه و چهره من آشنا ساخت بحدی كه دیگر بعد از آن نیازی به استفاده از بوی خوش و عطر نداشتم. [15] .

14- ابوثعلبه خشنی گوید: هرگاه كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از مسافرت برمی گشت به منزل فاطمه علیهاالسلام وارد می شد فاطمه به استقبال رفته،حضرت او را در آغوش می گرفت و بین دیدگانش را می بوسید. [16] .

15- هم او و هم دیگران گفته اند كه: هرگاه حضرت رسول می خواست به مسافرت برود آخرین نفری را كه تودیع می كرد فاطمه علیهاالسلام بود و هنگام ورود اولین كسی را كه دیدار می كرد او بود، و اگر او نزد خداوند ارزش والائی نداشت حضرت رسول با او بدینگونه رفتار نمی كرد، زیرا او فرزند حضرت بود و خداوند به فرزندان دستور داده كه نسبت به پدران خود تعظیم كنند و چون حضرت از سوی خداوند به امت خود دستور داده بود كه فرزندان به پدران خود احترام كنند اگر فاطمه مقامی ارزنده در پیشگاه خداوند نداشت چنین رفتاری با او نمی كرد. [17] .

16- در ضمن یك گفتگوئی كه بین علی و فاطمه در مورد برتری های خود درگرفت، روایت بدینگونه وارد شده است: آنگاه حضرت


رسول صلی الله علیه و آله و سلم نزد فاطمه علیهاالسلام آمده و فرمود: تو شیرینی فرزندی مرا داری و او شكوه مردان را. [18] .

17- حضرت امام محمد باقر علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمی خوابید مگر بعد از آنكه صورت فاطمه را می بوسید، صورت خود را روی سینه فاطمه می گذاشت و برای او دعا می كرد.

و در روایتی دیگر چنین آمده است: تا اینكه تمام صفحه پیشانی فاطمه و یا میان سینه او را می بوسید. [19] و [20] .

18- از اسامه بن زید روایت شده است كه: علی و جعفر و زید بن حارثه با یكدیگر گفتگو می كردند و هر یك از آنان از برتری خود سخنی می گفت، و خود را در نزد رسول خدا محبوب تر از دیگران می دانست، دسته جمعی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفته و از آن حضرت اجازه ورود خواستند، حضرت به من فرمود برو بیرون ببین كیست؟ عرض كردم: علی و جعفر و زید می باشند، آیا به آنان اجازه ورود بدهم حضرت فرمود: اجازه بده، آنان وارد شده و گفتند: ای رسول خدا محبوبترین افراد نزد شما كیست؟ فرمود: فاطمه است... [21] .


به همین مضمون روایات دیگری نیز وارد شده است به جلد/ 10 كتاب احقاق الحق صفحه 180- 181 مراجعه كنید.

19- از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت شده است كه درباره فاطمه علیهاالسلام می فرمود: او بهترین دختران من است زیرا به خاطر من بر او مصیبت وارد شده است. [22] .

20- ابوالبابه، رفاعه بن عبدالمنذر، به خاطر پذیرش توبه اش خود را به ستون مسجد بست، به هنگامی كه توبه اش پذیرفته شد، حضرت فاطمه خواست او را از ستون باز كند، گفت: سوگند یاد كرده ام كه جز حضرت رسول كسی مرا باز نكند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: همانا فاطمه پاره تن من است. [23] .

21- از حضرت علی علیه السلام در ضمن حدیثی نقل شده است كه: حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم از در وارد شد و ما خواب بودیم، فرمود: در همان جای خود باشید و حركت نكنید، حضرت جلو آمده و بین ما نشست و آبی طلبیده و بر ما پاشیده، عرض كردم ای رسول خدا من در نزد شما محبوبترم یا فاطمه حضرت پاسخ داد: او از تو محبوبتر است و تو در نزد من گرامی تر از او می باشی. [24] .

22- از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در ضمن حدیثی این عبارات نقل شده است كه به حضرت فاطمه می فرمود: هر كس با تو انصاف داشته باشد با من انصاف داشته است، هر كس بر تو ستم روا دارد به من ستم كرده است زیرا تو از من و من از تو هستم، تو پاره تن من و روح منی كه بین دو پهلویم وجود دارد، آنگاه فرمود: از كسانی كه از امتم بر تو ستم می كنند به


خداوند شكایت می كنم. [25] .

23- در ضمن حدیثی طولانی از حضرت صادق علیه السلام كه داستان ورود و عیادت و عذرخواهی ابوبكر و عمر را از حضرت زهراء در دوران بیماری با اجازه علی علیه السلام بازگو می فرماید، چنین آمده است: همینكه چشم آن دو بر حضرت فاطمه علیهاالسلام افتاد بر آن حضرت سلام كردند، حضرت پاسخ آنها را نداده و صورتش را از آنان برگردانید، آنها جای خود را تغییر داده و روبروی حضرت نشستند و جندین بار این عمل تكرار شد، حضرت صدا زد ای علی جامه ام را بر رویم بیانداز و به زنانی كه در اطرافش بودند دستور داد كه صورتش را برگردانند، بعد از آنكه صورتش را برگرداندند آنان روبروی حضرت نشستند... حضرت روی به علی كرده و فرمود: من اصلا با اینان یك كلمه حرف نمی زنم، مگر بعد از آنكه درباره آن چه كه از رسول صلی الله علیه و آله و سلم شنیده اند مرا تصدیق كنند بعد تصمیم می گیرم كه با آنان سخن گویم.

آنان گفتند! بار خدایا، این كار را خواهیم كرد و ما جز به راستی سخنی نخواهیم گفت و جز به صداقت و درستی گواهی نخواهیم داد.

حضرت فرمود: شما را به خداوند سوگند می دهم آیا به یاد می آورید كه شبی حضرت رسول شما را به خاطر كاری مربوطه علی علیه السلام بیرون برد؟ گفتند: آری.

فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا شما این سخن را از پیامبر شنیدید كه می فرمود: فاطمه پاره تن من است و من از اویم، هر كس او را آزار برساند مرا آزار رسانده است و هر كس مرا اذیت كند خدا را آزار داده است، هر كس او را بعد از مردن من آزار دهد مثل كسی است كه در زندگی من مرا اذیت كرده است و هر كس او را در دوران زندگی من بیازارد مثل


كسی است كه بعد از مرگم او را بیازارد؟ گفتند: بار خدایا آری.

فرمود لحمدلله، سپس فرمود: خداوندا من تو را گواه می گیرم، ای كسانی كه در اینجا حاضر هستید گواه باشید! كه این دو نفر مرا در زندگیم و به هنگام مرگم اذیت كرده اند، به خدا سوگند هیچ گاه با اینان سخن نخواهم گفت، تا اینكه پروردگارم را ملاقت كنم. [26] .


[1] تفسير امام حسن عسكري/ 17.

[2] علامه مجلسي، محمد باقر: بحارالانوار 43/ 20.

[3] اربلي، كشف الغمه 1/ 453.

[4] ابوموسي مي گويد: به نظر من احتمالا در متن روايت «عصب» به فتح صاد است به معناي مفصل حيوانات كه آنها را بريده و به نخ مي كشيدند و به صورت گردن بند درست مي كردند چون در صورتي كه جايز و ممكن باشد كه از استخوان هاي سنگ پشت و امثال آن دستبند درست كنند از استخوان ديگر حيوانات حلال گوشت نيز جايز و ممكن است. بعد گويد: كه بعضي از اهالي يمن به من گفتند كه عصب دندان يكي از حيوانات دريائي به نام اسب فرعون است كه از آن مهره مي سازند (نقل از حاشيه مدرك فوق).

[5] اربلي، كشف الغمه» 1/ 451.

[6] نهايه الارب، 5/ 264 به نقل از احقاق الحق 10/ 291 و 292.

[7] احقاق الحق 10/ 185- 186.

[8] احقاق الحق 10/ 185- 186.

[9] احقاق الحق 10/ 185- 186.

[10] احقاق الحق 10/ 185- 186.

[11] احقاق الحق 10/ 185- 186.

[12] تاريخ بغداد 5/ 87.

[13] لسان الميزان 1/ 134 ط بيروت.

[14] نور/ 63: صدا زدن و خواند حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم را در بين خودتان هم چون خواندن و صدا زدن بعضي از شماها بعضي ديگر را قرار ندهيد.

[15] ابن مغازلي، المناقب/ 365.

[16] بحارالانوار 43/ 40- 38، 42.

[17] بحارالانوار 43/ 40- 38، 42.

[18] بحارالانوار43/ 40- 38، 42.

[19] بحارالانوار 43/ 40- 38، 42.

[20] در اين گونه رفتار و در انتخاب موضع بوسه حضرت رسول، انسان دچار حيرت و سرگرداني مي شود كه اين چه رفتاري است كه يك پدر با دختر خود و يا يك پدر با نوه خود دارد، گاهي بين دو پستان فاطمه را گاهي پهنه صورت او را، گاهي لبهاي حسين را و گاهي زير گلوي او را مي بوسيد، آيا اين رفتار از انساني كه آينده را هم چون آينه اي در پيش روي خود مي بيند اشاره به موضع ورود آن جنايات عظيم نيست؟! آيا رفتار حضرتش به فشار و ديوار ورود ميخ در به همان جاي سينه كه مي بوسد ورود سيلي به همان جاي صورت و نواختن چوب بر همان جاي لب و بريدن كارد همان جاي گلو را اشاره ندارد؟! نمي دانم بايد از اهلش پرسيد و براي آنان گفت (مترجم).

[21] منتخب كنزالعمال در حاشيه «المسند» 5/ 129.

[22] قاضي نورالله شوشتري، احقاق الحق 10/ 183.

[23] علامه اميني، شيخ عبدالحسين، الغدير 7/ 233 و به همين مضمون در كتاب «ملتقي البحرين» تاليف مرندي 142.

[24] كفايه الطالب باب 83/ 308.

[25] اربلي، كشف الغمه 1/ 498.

[26] علل الشرايع باب 148/ 187.